الهام ظریفیان | شهرآرانیوز احمد سفلایی، کارشناس تولید سیما، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی و دکتری پژوهش هنر است. او همچنین مدرس و عضو هیئت علمی دانشگاههای مختلف و نیز نگارنده کتب و مقالات تألیفی و ترجمهای پژوهشی است. سفلایی در مقام کارگردان، نویسنده، طراح جلوههای ویژه، مدیرتولید، کارشناس فنی، مشاور پروژه و مدیر نرم افزار، در تولید آثار پویانمایی بسیاری همکاری کرده است.
او که هم اکنون رئیس دانشکده هنرهای دیجیتال دانشگاه صداوسیماست، به تازگی مقالهای با موضوع «تأثیر تصویرسازی بصری بر ارتباط و تأثیر پوسترهای رضوی: یک بررسی براساس نظریه کد فرهنگی در طراحی» نوشته است. وی در این مقاله، مجموعهای از پوسترهای رضوی را که در سالهای اخیر ارائه شده اند، بررسی کرده است. به همین بهانه با او گفتگو کرده ایم.
کد بصری در همه محصولات بصری ممکن است ایجاد شود. وقتی شما اثری را تولید و به صورت تصویری ارائه میکنید، درواقع دارید یک داستان برای مخاطبتان تعریف میکنید. در جهان ارتباطی در اصطلاح به آن «استوری تلینگ» گفته میشود. یعنی من موضوعی را در یک شیوه و مجال بیان میکنم که این شیوه در فضای معمول بصری، تصویر است.
وقتی با نگاه و رویکرد استوری تلینگ به تصویر نگاه میکنیم، میگوییم آیا این تصویر میتواند روایت مدنظر ما را تعریف کند یا نه. سال هاست با موضوع رضوی، پوستر تولید میشود و جشنواره پوستر رضوی تقریبا ۱۰ سال متوالی است که برگزار میشود. اجرای یک اتفاق هنری به صورت ۱۰ سال متوالی، خودش یک بضاعت است و در خیلی جاها به برندینگ تبدیل میشود و هویتی پیدا میکند.
به نوعی هربار آن را میبینید، میتوانید هویتش را تشخیص دهید؛ مثل اتفاقی که در سینمای هالیوود یا پوسترهای مربوط به جشنوارههای هنری معروف دنیا رخ میدهد و شما بدون اینکه اطلاعات مربوط به آن را بخوانید، پیام و هویتش را درک میکنید و با خودتان میگویید این متعلق به جشنواره ونیز است یا هیروشیما یا هرجای دیگری.
وقتی من آن هویت را در تمام قسمتهای مختلف کارم دیده باشم. اگر هویتی وجود نداشته باشد، محصول بصری هربار به یک مسیر میرود؛ بسته به اینکه دبیر جشنواره امسال کیست، با چه کسانی کار میکند و چه سلیقهای دارد. نتیجه این میشود که من هیچ هویتی از هنر رضوی نمیبینم، حتی رویدادی که برای پوستر رضوی برگزار میشود، هویت سازی برای من انجام نمیدهد که من از این هویت ساخته شده در جاهای دیگر هم بتوانم استفاده کنم. امروز نوعی پویانمایی به نام انیمه وجود دارد که مختص کشور ژاپن است.
حتی اگر یک ژاپنی آن را نسازد و حتی اگر داستان و کل رویداد غیرژاپنی باشد، همه میفهمند که از فرهنگ و تفکر ژاپن بیرون آمده است. ما حتی در رویدادهای بزرگی مانند «فجر»، «رضوی» و «رشد» این هویت سازی را نداریم تا وقتی افراد عوض میشوند، هویتی باشد که نفر بعدی، از همان تبعیت کند و دوباره خودش شروع به ساخت یک داستان جدید نکند که باعث به هم ریختگی ذهنی مخاطب شود. ما به این هویت سازی نیاز داریم و این موضوعی نیست که به صورت فرمایشی رقم بخورد.
من این مطلب را مطرح کرده ام که برای انتقال پیام در یک محصول بصری مانند پوستر، باید سه وجه مختلف را درک کنید. در فضای گرافیک و تولید بصری، ما در دو ساحت تکنیک و محتوا متوقف مانده ایم، درحالی که امروزه فقط همین دو ساحت مطرح نیستند و در کنارت تکنیک و محتوا، استراتژی (راهبرد) نیز وجود دارد. راهبرد همان است که مدیر فرهنگی تبیین میکند و دراختیار نویسنده یا هنرمند میگذارد و هنرمند به تبعیت از این راهبرد، محصولی را تولید میکند؛ چون محتوا معمولا ثابت است؛ برای مثال در مورد پوستر رضوی، جشنوارهای برگزار میشود و محتوا مشخص است.
وقتی محتوا تغییر میکند که اولویتها و محورهای جشنواره تغییر کند و معمولا اتفاق نادری است. ممکن است محورهای جدیدی برایش تعریف کنیم، ولی معمولا اهداف را حفظ میکنیم. این کدگذاری در جهان دارد صورت میگیرد. وقتی هربار ما داستان جدیدی را تعریف میکنیم، کدی که به مخاطب کلی مان که نگاه تخصصی ندارد، میدهیم، این است که همه چیز عوض شده است، درحالی که واقعا این گونه نیست.
مثال ساده اش، این است که ما اگر تکنیک و فرم را کلمه محسوب کنیم، با چینش این کلمات کنار هم، جمله میسازیم. این جمله همان پیامی است که میخواهیم بگوییم. اما نکته بعدی این است که این جملاتی که از طریق بصری بیان میشود، باید به مجموعهای داستان برسند. این داستان همان «استوری تلینگ» است.
دلیل اینکه این اتفاق درست رخ نمیدهد، این است که ما در تعریف داستانمان مسیر را غلط رفته ایم؛ یعنی هربار داریم یک قصه تعریف میکنیم و هربار با یک شیوه قصه میگوییم. این باعث میشود بیننده، هیچ وقت هویتی را که داریم از آن حرف میزنیم، نبیند؛ چون این هویت اصلا شکل و شاکلهای پیدا نمیکند که مخاطب آن را درک کند. همه حرف من این است که ما باید استوری تلینگ یا تعیین راهبرد و استراتژی را در فضای تصویر به کار ببریم. این راه حلی است که باعث میشود هویت ساخته شود. ممکن است این هویت خلق الساعه وجود نداشته باشد، ولی بی تردید در درازمدت ایجاد خواهد شد.
سازوکار خشک و ثابتی وجود ندارد که من بگویم از آن استفاده کنید. من به مدیران فرهنگی میگویم باید راهکار و راهبردی را در تولید تصویر دخیل کنید. معمولا استراتژیست تولید تصویر، یک گرافیست نیست، بلکه یک مدیر هنری یا یک مدیر فرهنگی است؛ مثلا ما المان آهو را در هیچ کدام از پوسترهای رضوی نمیبینیم؛ چون آهو از عنوان معنایی فرهنگی خود به معنای عینی، ترفیع پیدا نکرده است، بنابراین من به عنوان کسی که کار پوستر میکنم، به تجربیات عینی خود در حرم رضوی قناعت میکنم.
تجربیات عینی من محدود میشود به خوشنویسیهایی که میبینم، کبوتر، گنبد، مناره و مانند این ها. درحالی که وقتی ما از امام رئوف (ع) و ویژگی خاص حضور ایشان در ایران حرف میزنیم، هیچ نشانهای را مطرح نمیکنیم. از همان المانهایی استفاده میکنیم که مثلا در نجف اشرف یا در کربلای معلی هم استفاده میشود. اگر آنها هم بخواهند پوستر بزنند، از گنبد، حرم و خط ثلث استفاده میکنند.
آن ویژگی منحصربه فردی که حضور حضرت رضا (ع) را در ایران نشان بدهد، عملا وجود ندارد؛ چون ما هیچ وقت برای آن فرهنگی نساخته ایم. ما دخیل بستن و دیگر موضوعاتی را که مربوط به فرهنگ خودمان میشود، هیچ وقت به گرافیستمان توضیح نداده ایم، هیچ وقت او را درگیر این موضوع نکرده ایم، بنابراین در نهایت کد فرهنگی به گرافیست منتقل نمیشود و گرافیست یا درگیر عینیات خودش میشود یا از آثار قبلی تقلید میکند.
بله؛ دقیقا و من فکر میکنم این غفلت، خلاقیت را هم محدود میکند. وقتی هنرمند به موضوع کلی اشراف نداشته باشد، امکان بیان بصری جدید نیز پیدا نمیکند؛ چون میترسد نکتهای که دارد میگوید، درواقع نکته نباشد، گاف باشد. این ایراد باعث میشود گرافیست سعی کند از المانها و اتفاقات جواب پس دادهای که خیلی خطرساز، چالش برانگیز و حاشیه ساز نیستند، استفاده کند که طبیعتا خلاقیت را از بین میبرد.
قطعا همین طور است. ما به معماری، آیینه کاری و مانند آن توجه کرده ایم، ولی به زائر توجه نکرده ایم. در پوسترهایی که من بررسی کردم، شما حتی یک جا حضور زائر را نمیبینید. کبوتر را میبینید، ولی زائر و مشهد را نمیبینید. دلیلش این است که گرافیست به اجتماع نگاه نکرده و سعی کرده از چیزهایی که قبلا استفاده شده است، مجددا استفاده کند.
پیشنهاد من همین است. من در بررسی ام به دلیل محدودیتهایی که وجود داشت و جدید بودن موضوع، امکان سنجش بومی این موضوع را نداشتم که مخاطب ایرانی چقدر با این پوسترها ارتباط برقرار کرده است. پوستر در مرحله اول، قرار است گرافیستها را به خودش جذب کند، اما در مرحله بعد وظیفه دیگری هم دارد.
آن وظیفه این است که به مردم عادی در مورد یک اتفاق و رویداد هنری اطلاع رسانی کند. به صورت تصادفی از چند نفر بپرسید چیزی درباره یک رویداد هنری به نام گرافیک رضوی میدانند. این کار را در هنرستانهای هنری و دانشگاههای هنر هم انجام دهید. باز تعداد آدمهایی که اظهار آگاهی میکنند، خیلی اندک است.
خب، این همه فعالیت هنری و بصری در مجموعه آستان قدس رضوی و خارج از آن درمورد امام رضا (ع) انجام میشود، چرا مردم با آن بیگانه اند و آن را حس نمیکنند؟ به دلیل اینکه مردم آن را جست وجو نمیکنند. اگر من از جایی عبور کنم که پوستری درباره این موضوع در آنجا نصب باشد، آن پوستر را نمیبینم؛ چون دغدغه ام نیست و، چون براساس دغدغههای من طراحی نشده است. این نکته مهمی است که اگر مدنظر قرار گیرد، بر تمام شئون اطلاع رسانی و طراحیهای بصری، تأثیرگذار خواهد بود و استقبال بیشتر مردم را به دنبال خواهد داشت.
در کل دنیا به این موضوع در رسانههای جدید توجه شده است. عمر فرضیه کد فرهنگی و نقش آن در طراحی، به ۱۰ سال هم نمیرسد و ما باید روی رسانههای جدید سرمایه گذاری کنیم، منتها فرهنگ و سرمایه گذاری فرهنگی، چیزی نیست که امروز انجام دهید و فردا پاسخش را ببینید. همان طور که تخریب یک فرهنگ به سرعت رخ نمیدهد، ساخت و بازسازی یک فرهنگ هم به سرعت رخ نمیدهد.
شاید آنها کارشان را در این فضا شروع کرده باشند و من به عنوان آدمی که از بیرون نگاه میکند، مطلع نباشم.
اما به هرجهت این بضاعتی است که اگر تا الان از آن استفاده نکرده اند، باید استفاده کنند؛ یعنی کارگروههایی باید تشکیل شوند که اعضای آن صرفا آدمهای هنری نباشند، بلکه آدمهایی باشند که فرهنگ و جامعه را بشناسند و از این کارگروه ها، محصول بصری بیرون بیاید، نه اینکه یک هنرمند به تنهایی تمام وظایف را به عهده بگیرد.